۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

همراهی در سخنرانی های دکتر شیری در قزوین و یک روز پر بار

امروز یعنی سوم اردیبهشت ، پس از سالها ، همراه دکتر شیری ِ محترم رفتم به جایی که چهار سال زندگیم رو تو اونجا گذرونده بودم و ... . دکتر تو دانشگاه کارشناسی و کارشناسی ارشد قزوین(باراجین) و تو دانشگاه کاردانی ها (نواب) دو برنامه حسابی اجرا کرد . روابط عاطفی و نظریه و داستانهای مختلف تو رابطه ها که استرنبرگ معرفی کرده و ... رو تو باراجین ؛ و زنانگی و TA و ... رو تو نواب درس دادند.
من هم برای خودم اون وسط ها می چرخیدم و ... !!
فقط اینو بگم که احتمال داشت که هر کسی که اونجا بود، به دو دلیل محتمل "خفگی بعلت کمبود اکسیژن"و"لهیدگی شدید یا شکستن دنده ها " خلاصه یه بیمارستانی یا اونجا که بهش می گن خدایی نکرده ... بره!!
یه چیز جالب که در موارد خاصی دکتر به شکلی درس رو ارائه می دن که همونجا همه می خندن و شادن و فکر می کنن قضیه Fun هست! اینُ برای کسانی می گم که تازه دکترُ می شناسن :
اگه درس ها و حرفای کلاسُ گرفته باشی و بخوای با واقعیت های خودت روبرو بشیُ به ده ها دلیل اینها رو(که برات مهم ِ) پس نزنی ، از یکی دو روز بعدش به اندازه همه اون خنده ها و بلکه بیشتر ، گریه می کنی،من هم کردم و می کنم!!
اره ، به حال خودت ، چون خیلی از اون چیزایی که تا حالا اینطوری با دقت و ظرافت و آگاهی ندیدش و بهش خندیدی ، خودت داریُ در واقع معزل زندگی ت ِ. خلاصه حرف کاربردیَ رو زدم ؛ اگه تیز باشی گرفتی که "باید چه بکنی".
چند تا عکس هم از این دو کلاس می ذارم :

بیل برد کلاس دکتر که من تو گرافیتیش یکم دستکاری کردم!

امفی تاتر باراجین!

عجب عکسی شده ؛ اینم تو باراجین ِ و بازم دستکاری تو جلوه های تصویریش.

اینم تو نواب ِ ، آخر کلاس که البته خیلی ها رو سن جا نمی شدن !

هیچ نظری موجود نیست: