۱۳۸۷ فروردین ۱۶, جمعه

از شمس

دلا تو شهد منه در دهان رنجوران/حدیث چشم مگو با جماعت کوران
اگرچه از رگ گردن ، به بنده نزدیک است/خدای ، دور بود از بر خدا دوران
درون خویش بپرداز ، تا برون آیند/ز پرده ها به تجلی چو ماه ، مستوران
اگر چه گم شوی از خویش و از جهان اینجا/برون خویش و جهان ، گشته ای ز مشهوران
...
لباس فکرت و اندیشها ، برون انداز/که آفتاب نتابد، مگر که بر عوران
...

هیچ نظری موجود نیست: