دوست عزیزی که به وبلاگ ِ من اومدی لطف کن و برای او دقیقه ای سکوت کن و سپس ادامه مطالبم رو بخون. سپاس گذارم.
تقدیم به روح پاکش
مدت قابل توجهی هست که بلاگم مثل یه چشمه مونده داره کم کم به مرداب تبدیل می شه !
ولی تو دوست عزیز که حتی یه کوچولو من رو می شناسی ، احتمالاً می دونی که ... .
خوب باید بگم که این چشمه تو این مدت خیلی ورودی داشته ، بدون خروجی . تو این مواقع باید حواست باشه که یک دفعه نترکی و بپاچی آره بپاشی رو مردم. حالا آروم آروم مطالبم رو با شما در میون خواهم گذاشت.
خوب باید بگم که این چشمه تو این مدت خیلی ورودی داشته ، بدون خروجی . تو این مواقع باید حواست باشه که یک دفعه نترکی و بپاچی آره بپاشی رو مردم. حالا آروم آروم مطالبم رو با شما در میون خواهم گذاشت.
اما حس خوبم چیه؟ میدونم که می تونم دست هام رو باز کنم و سبک تر از قبل فکر وعمل کنم. چون واقعاً ایستادم و هزینه هایی که دارم می پردازم و پرداختم رو با جون و دلم پذیرفتم.
تنهایی رو تا عمق برای دومین بار تو زندگیم حس کردم. ولی این دفعه بهش گفتم که "آره من تنها هستم ، که چی. نکُنه فکر کردی که دوباره از دیدنت ضعف می کنم و ...؟!" و انقدر بهش زُل زدم تا روش کم شد. و باد ما را خواهد برد...
چیزی که مرا نمیراند ، قوی ترم خواهد ساخت.
حس میکنم توان بیشتری دارم و میدانم چیزی خواهد آمد که این توان را نیز به چالش بکِشد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر